قربون غم تو چشمات
عزیز دلم مامانی من .چرا انقدر غمگین وساکت بودی ؟ چند روز پیش با خانومای فامیل رفتیم بهشت مادران نمیدوم چرا انقدر کم حرف و ساکت شده بودی نه با نی نیا بازی کردی نه شیطونی .شایدم از بودن اونهمه خانوم تعجب کرده بودی .خیلی دلم برات سوخت .نگران حالت شده بودم. متاسفانه تو جمع زنونه همه نظر میدن ...چرا این بچه ساکته...چرا اینطوریه ....همیشه این مدلیه ...فلانی ازاین مدل بچه ها خوشش نمیاد یا میاد....فکر نمیکنن به یه مادر بر میخوره و ناراحت میشه . خلاصه زود بلند شدم اومدم خونه .تورو خوابوندم .می خواستم زودتر بلند بشی ببینم ناراحتیت از چی بوده آنقدر گریههههه کردم که نگو .در واقع اون روز اینطوری گذشت...... بیدار شدی شاد ...
نویسنده :
مامان زویا
13:25